شعرهای روشنک
نوشته شده توسط : روشنک

در دادگاه عشـــق قســم قلبم بود , وکیلم دلم بود

و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان

قاضی نامم را با صدای بلند خواند و گناهم را دوست داشتن

تـو اعلام کرد پس محکوم شدم به تنهایی و مرگ

کنار چوبه ی دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را

بگو یم و من گفتم به تو بگویند : دوســـتت دارم

......

مـن از تو عکی گرفتم

تـو از مــن

ما دو نفریم اما ! 

در عکسهای هم نیستیم...





:: بازدید از این مطلب : 1183
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 28 دی 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: